loading...
تذکر خطاهای ذهنی فلسفه و عرفان به روش عقل، تفکیک و مناظره
کریم حکیمی فرد بازدید : 1452 دوشنبه 14 اسفند 1391 نظرات (8)

 خطاهای ذهنی نوشتار -معنای سنخیت در فلسفه-آقای وکیلی

 

معانی سنخیت

سنخیت در لغت به بحث ما ربطی ندارد لذا متعرض آن نمی‌شویم

سنخیت در اصطلاح معانی متعددی دارد مثل:

1-نوعی رابطه خاص بین دو چیز=معنای عام

2-رابطه خاص بین دو چیز=معنای خاص

3-...

توجه: در معنای عام، نوع رابطه بین دو شی مشخص نمی‌شود و به صورت مبهم گفته می‌شود که نوعی رابطه بین دو چیز وجود دارد و ما نوع این رابطه را نمی‌دانیم ولی یک نوع رابطه بین دو شی  هست.

 

... لطفا به ادامه مطلب رجوع نمایید


کریم حکیمی فرد بازدید : 411 یکشنبه 24 دی 1391 نظرات (0)

آیا شناخت خداوند ملازم با سنخیت است؟

 

آیا می دانید که برخی مدافعان فلسفه و عرفان ادعا دارند که برای شناخت خداوند، حتما باید بین خداوند و مخلوقاتش سنخیت باشد؟ و بدون سنخیت بین خداوند و مخلوقاتش، شناخت خداوند امکان ندارد؟

و لذا برخی بر پایه این مطلب استدلال می کنند که:

"... وقتی هدف دین معرفت الله است اگر نفس ما مجرد نباشد و از همان وجود اعلی نباشد چگونه میخواهد به معرفت الله برسد؟ چگونه میخواهد به لقا خدا برسد؟ چگونه میخواهد اسما و صفات الهی را شهود کند؟ مگر ان امام العارفین نفرمود یا غایه امال العارفین؟ اگر نسبتی نباشد او چگونه غایت خواست عارفین میتواند باشد؟"

http://www.mashreghnews.ir/fa/news/184278

 

توجه شود سنخیت معانی متفاوتی دارد که در نوشتارهای بعدی بدان پرداخته خواهد شد آن چه در این جا مد نظر مدافع سنخیت است که ما در صدد نقد آن هستیم - این است که از اصالت وجود دفاع کند و بگوید اگر سنخیت وجودی بین خداوند و مخلوقاتش نباشد - که این با اصالت وجود تحقق پیدا می کند - شناخت خداوند امکان ندارد و چون هدف دین معرفت الله است و ... پس معلوم می شود که بین خداوند و مخلوقاتش نه تنها نباید نفی تشبیه بشود بلکه باید بین خداوند و مخلوقاتش تشبیه و بلکه سنخیت به معنای اشتراک در حقیقت وجود باشد و الا شناخت خداوند ممکن نخواهد بود و ...

خلاصه این که مدافع سنخیت سعی دارد از سنخیت به معنای تشابه در حقیقت - بین خداوند و مخلوقات که ناشی از اصالت وجود است - دفاع کند.

می توان این استدلال را در قالب قیاس استثنایی چنین بیان کرد که:

اگر تشبیه نباشد آنگاه شناخت خداوند امکان پذیر نیست، لکن شناخت خداوند امکان پذیر است

نتیجه: پس باید تشبیه باشد.

 

خطاهای ذهنی:

صرف نظر از برخی اشکالات در شرایط قیاس استثنایی مثل کلیت یکی از مقدمات و ...، می توان چنین پرسید که:

آیا می دانید که این استدلال بر اثبات تشبیه بر این مطلب مبتنی است که:

اگر تشبیه نباشد آنگاه شناخت امکان پذیر نیست

و به تعبیر دقیق تر:

اگر تشبیه بین دو شی وجود نداشته باشد آنگاه هیچ شناختی بین آن دو شی امکان پذیر نیست

آیا می دانید که خود این مطلب بر این نکته مبتنی است که:

لازمه عقلی بین شناخت شی و بین تشابه شی وجود دارد.

زیرا اگر ملازمه عقلی بین آن دو نباشد کل استدلال که قیاس برهانی استثنایی است باطل خواهد بود.

آیا می دانید که اگر ملازمه عقلی بین شناخت شی و بین تشابه شی وجود داشته باشد در آن صورت هیچ شناختی نباید داشته باشیم مگر این که بین آن دو شی تشابه باشد؟ و به تعبیر دقیق تر محال عقلی خواهد بود که شناختی باشد ولی تشابهی بین دو شی نباشد. در آن صورت می توان پرسید که:

آیا شناخت بدون سنخیت محال عقلی است؟

و به تعبیر دقیق تر آیا لازمه عقلی بین شناخت و سنخیت وجود دارد؟

اگر کسی بدون تامل کافی به این سوال ها جواب مثبت دهد باید توجه کند که دچار خطای ذهنی شده است. توضیح این که:

سوال: اگر کسی ادعا کند که لازمه کلاغ بودن این است که سیاه باشد و شما این لازمه را قبول نداشته باشید ولی هر کلاغی بگردید که رنگ دیگری غیر از رنگ سیاه داشته باشد ولی نتوانید چنین کلاغی پیدا کنید آیا او می تواند ادعا کند که:

کلاغ بودن ملازم با سیاه بودن است چرا که هر کلاغی داشته باشیم حتما سیاه است؟

می توان چندین مثال دیگر آورد که بین یک چیز و شی دیگر لازمه این چنینی برقرار است.

ولی آیا می دانید که این نوع ملازمه، ملازمه عقلی نیست و تنها و تنها ملازمه ای تجربی است؟

آیا می دانید که در ملازمه عقلی انفکاک دو شی متلازم از همدیگر محال عقلی است ولی در ملازمه تجربی محال عقلی نبوده و فقط و فقط محال عرفی است؟

 

آیا می دانید که برخی منکران معاد، استخوان پوسیده ای را جلوی چشم پیامبر پودر کرده و می گفتند:

کیست که این استخوان پوسیده را زنده کند؟

و آیا می دانید که اکثر منکران معاد ملازمه ای بین پوسیدن و عدم امکان زنده شدن قایل بودند و چنین تفکر می کردند که:

پوسیدن یعنی از بین رفتن امکان زنده شدن.

و اما آیا می دانید که همه این گروه ها در یک خطای ذهنی مشترکند که:

آن چه را تجربه کرده و همیشه بین دو شی معیت دیده اند و این دو را منفک از هم ندیده اند در اثر خطای ذهنی به این نتیجه رسیده اند که انفکاک بین این دو محال است و پس این دو ملازم هم هستند؟

و مثلا می گفتند لازمه این که انسانی بپوسد این است که نتواند زنده شود

ولی آیا می دانید که خطای ذهنی همه آن ها این است که لازمه تجربی را که نتیجه آن محال عرفی بودن است را با لازمه عقلی که نتیجه آن محال عقلی بودن است خلط کرده اند؟

آیا این گروه به این نکته توجه نکرده اند که محال ذاتی غیر از محال عادی است؟

توجه: اگر انسان ها در طول زندگی خود همیشه دیده اند که برای شناخت، حتما باید سنخیت باشد البته خود این مطلب جای بحث دارد ولی برای دور نشدن از بحث اصلی از آن رد می شویم این انسان ها فقط می توانند ادعا کنند که ما هرگز خلاف این را ندیده ایم ولی نمی توانند ادعا کنند که نمی شود که خلاف این اتفاق بیافتد.

و اگر بخواهیم به زبان منطق حرف زده باشیم چنین می گوییم که:

از شرایط قیاس استثنایی این است که قضیه شرطیه اتفاقیه نباشد.

تذکر: اسم این عمل مدافعان فلسفه و عرفان را استبعاد می نامند که یکی از خطاهای ذهنی بسیار بزرگ و در عین حال رایج بین مدافعان فلسفه و عرفان است که در بسیاری از بحث های خود با همین استدلال به نتایج خلاف واقع رسیده اند.

اگر به استدلال های مدافعان فلسفه و عرفان دقت کامل کنید در اکثر استدلال های آن ها همین خطای ذهنی را به وضوح خواهید دید و بدتر از آن ادعای برهان نمودن این گونه استدلال ها می باشد که کمی توجه می توانست غیر برهانی بودن این گونه استدلال ها را نشان دهد.

به حول و قوه الهی در آینده به موارد دیگری که فلاسفه و عرفا، در آن موارد با همین خطای ذهنی که به اسم برهان ارایه داده اند و به نتایج نادرستی رسیده اند باز هم خواهیم پرداخت.

درباره ما
کریم حکیمی فرد، متولد 1347، طلبه ای که از نوجوانی دانستن را دوست داشت و به دنبال هر آن چیزی بود که او را به دانش رهنمون شود. کسی که در مسیر شدن ها به قرآن رسید که فرمود: فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ (زمر 17و18) و او دوست دارد که همیشه حنیف باشد که: عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ عَبْداً رَأَى‏ حَقّاً فَأَعَانَ عَلَيْهِ، أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ، وَ كَانَ عَوْناً لِلْحَقِّ عَلَى مَنْ خَالَفَهُ. (الأمالي (للطوسي) ص 732) پس اعانت بر حق را با قدمهایی کوچک در وبلاگ "خطاهای ذهنی" با تلاش در نشان دادن خطاهای ذهنی شروع کرد. ما هم در اصلاح خطاهای ذهنی، او را یاری کنیم.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 55
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 65
  • بازدید ماه : 484
  • بازدید سال : 2,150
  • بازدید کلی : 53,373